ماجراهای دوتاییمون
گاه نوشت های دوعددکوثر
من ادعا نمی کنم که همیشه به یادآنهایی که دوستشان دارم هستم, اماادعا می کنم درلحظاتی هم که به یادشان نیستم دوستشان دارم. (دکترشریعتی) سلللاااام به بروبچ گل(البته فکرنکنم اونقدرابروبچ داشته باشیم!...حالاکلاسلام به هرکی این پستومیخونه!)خوبین,خوبم!من اول بایدچندتانکته مهموبگم: اول - نمازوروزه هاتون قبول؛ دوم - این پستومن مینویسم(رقیه کوثر)نه کوثر!!به خاطرهمین یه معذرت خواهی به کوثر بدهکار میشم!ولی کوثرجــــــووون باورکن چاره دیگه ای نداشتم!,بــــاااایــدآپ میکردم!!!حالاببشخید؛ولی فکرنمی کنم اکشال خاصی داشته باشه!اگه دوبارپشت سرهم آپ کنی بی حساب میشیم! سوم – 26مرداددیروزبوده,ویه روزخیییلی مهم!دراصل هم قراربوده دیروزآپ کنم چون این پست مخصوص26مرداده؛ولی چون ازاول که واسه 26برنامه ریزی میکردم فکرمیکردم پنج شنبه س یه روزدیرشد!دیروزهم فهمیدم دیرشده ولی اصلاتوشرایطی نبودم که بتونم آپ کنم!ولی خب فکرنکنم زیادبدباشه!!!چون خاطره میشه! ......وچهارم – که مهمترین واصلی ترین دلیل آپ امروزه!همون عنوان پسته...26مــــرداد...چه روزمهمی ست؟!؟!؟؟ فکرمی کنیدچه روزمهمیه؟!؟!؟حدس بزنید! . . . . . . بهتون قول میدم ازهر100تاحدسی که میزنید هر صدتاش غلطه!!(حالاشــااااایـــــدیکیش درست باشه!خداروچه دیدی؟)درهرصورت شماتلاش خودتونوبکنید! . . . . . . یه راهنمایی...روزتولدهیچ کدوممون نیست!(چه راهنمایی گنده ای هم بود!) . . . . مطمئنم اگه به خودکوثرمیگفتم حدس بزن حداکثرحداکثرش یه حدس میزدبعدش خسته میشدمیگفت خودت بگوچیه!! . . . . بگــــــــــم؟!؟؟ . . . 26مردادچهارشنبه س واینکه................................................................. پارسال یه همچین روزی منوکوثرباهم دوست شدیم!یعنی 26مرداددوستیمون میشه یه سالش!(اوووووه حالاکوتابشه چندین وچندسالش...)حالابه افتخاریه سالگی دوستیمون وازهمه مهمترخودموکوثر(...وهمه شمایی که دارین این پستومیخونین)یه داستان باحال میذارم.فقط کاش خوشتون بیاد. تکّه تکّه ولی بی نقص! جوانی درمیدان کوچک شهرشان ایستاده بودوادعامیکردزیباترین قلب دنیارادارد.مردم زیادی دوروبراوجمع شده بودندوبه خاطرقلب زیباوبی نقصش اوراتحسین می کردند. قلب جوان زیبابودوهیچ لک ونقصی نداشت.جوان مغرور شده بودوداشت درباره قلبش صحبت میکرد. ناگهان ازمیان جمعیت پیرمردی به سمت جوان آمدوگفت:"به نظرمن قلب توچندان هم زیبا نیست.به قلب من نگاه کنید." همه به پیرمردوقلبش نگاه کردند.پیرمردقلب زیبایی نداشت,جای جای قلب اوپراززخم وشکستگی بود,شگستگی هایی که باتکه هایی ناهمواروازجنس دیگری پرشده بودند؛دربرخی ازقسمت هاهم شکاف هایی عمیق وجودداشت. مردم باتعجب به پیرمردوقلبش نگاه می کردندوبه این فکرمیکردندکه او چگونه چنین ادعایی دارد؟! جوان نگاهی به قلب پیرمردانداخت وباخنده گفت:"حتماداری شوخی میکنی!کافی ست قلبت راباقلب من مقایسه کنی وببینی کدام یک بی نقص تراست."پیرمردجواب داد:"درست می گویی,قلب تودرظاهربی نقص تراست امامن هیچ گاه حاضرنیستم قلبم راباقلب توعوض کنم!خوب به قلب من نگاه کن!جای جای قلب من ردونشان ازکسانی ست که من بخشی ازوجودیاتکه هایی ازقلبم رابه آنهاهدیه کرده ام,گاهی آنهاهم تکه ای ازوجودیاقلبشان رابه من داده اندومن آنهارادرقلبم جای داده ام.اگرمی بینی تکه هایی که درقلبم جاداده ام مثل قلب من نیستند ودرست درجای خودقرارنگرفته اندبه خاطراین است که تکه های داده شده وگرفته شده عین هم نبوده اند؛برای همین درست درجای خودقرارنگرفته وجانیفتاده اند. شایدتوقلب مراکه لبه های تندوتیززیادی دارد,دوست نداشته باشی ولی من آنهاراخیلی دوست دارم.این لبه هاهریک مرابه یاددوستی هاوبه یادآنهایی که دوستشان داشته ام ودوستم داشته اند,می اندازد. به این حفره هانگاه کن؛تواینهارادوست نداری,این حفره های خالی,جای کسانی ست که دوستشان داشته ام وتکه ای ازقلبم رابه آنهاداده ام,ولی آنهاهرگزتکه ای ازقلب وعشق خودرابه من نداده اند.دوستی وعشق این خطرات راهم دارد.ممکن است کسانی رادوست داشته باشی اماآنها هیچ گاه تورادوست نداشته باشند.این حفره هاواین شیارهادردآوراست,امامرابه یادآنهایی می اندازد که روزی قلبم رابه آنهاداده ام.آنهایی که امیدواربودم بتوانم روزی تکه ای ازدوستی آنهارابه دست بیاورم وباآن شیارها وسوراخ های خالی قلبم راترمیم کنم. خوب توقصه قلبم راشنیدی,حالابه نظرتوقلب کدام یک ازمازیباتراست؟!" اینم یه شعره که دلم نیومدننویسمش: دوست,واژه است واژه ای که ازلب فرشته هاچکیده است دوست,نامه است نامه ای که ازخدارسیده است نامه خداهمیشه خواندنی ست توی دفترفرشته هاواژه ی قشنگ دوست ماندنی ست * راستی دلت چقدر آرزوی واژه های تازه داشت دوست گلت رسید واژه راکنارواژه کاشت واژه هاکتاب شد دوستت همان دعای توست آخرش دعای تومستجاب شد شعراز:عرفان نظرآهاری اینم ازآپ امروز...آپ بعدی هم حتماحتماباکوثره؛ فقط کامنت یادتون نره(وبه قول یه نوشته که دوسه سال پیش تویه وب خوندم):اگه کامنت نذارید دعامیکنم کچل شیدوازهمه مهمترکچلی تون ارثی بشه!! پس نتیجه می گیریم: مثل بچه های خوب وناس اول پستوبخونید , بعدکامنت بذارید وبعدشم به سلامـــــت! فقط یه باردیگه ؛ تفهلدتفهلد,تفهلد1سالگی دوستیـــــمون مبـــــــارکــــــــ! بـــــــــــــاااااای »رقیـــــه کـــوثــــر« ...:بسم الله الرحمن الرحيم:... ولي سرم راپايين بيندازم تاازاخم ونگاه سنگين توفرارکنم به نام انسانت تنها نگذار,مني که تنها داشته واقعي ام ازاين دنياتوئي... اي تنهالايق نيايش وستايش وعشق,کمکم کن فقط بخندم,گريه کنم و...دوست بدارم وعشق بورزم... که هيچ کس جزتوشايسته خدابودن نيست... حصار اطمينان يادگيري هندسه خب...همش همین بود! آپ بعدی باکوثره ,خدانگهدار وکامنت هم یادتون نره! ,
خدايا;ميترسم از روزي که حسرت لحظه هاي رفته ام رابخورم
ميترسم که حتي لحظه اي نباشدتا من خداحافظي کنم
بارالها;ميترسم ازلحظه اي که بخواهم ازپل نيلوفري به سوي توبيايم,
اي خالق لحظه هاوثانيه ها;مرادرياب;مرادرميان اين دنياي پرهياهوي موجودات
اي آفريننده من ودنياي من;تاابدوتاآخرين ثانيه اين دنيافقط وفقط تورامي ستايم;
به خاطرتوولبخندرضايتت آرزو کنم,کارانجام دهم,پيشرفت کنم,
اي علت وبرهان کائنات وموجودات;تنهاازتوياري مي جويم وتنهاتوراصدامي زنم خدا,
خداياکمکم کن,خداياکمک همه کن,کمکي که خودبرآن آگاه ترازمائي!
خدايا;اي عشق مطلق بدون شرح,
اي تنها بي نهايت دنيا,
دوستت دارم;همين...
سلام,اين اولين آپ اين وب هست ومنم اولين بارمه که توي يک وب مطلب ميذارم!!اميدوارم ازمطالب اولين آپ اين وب خوشتون بياد...
مردي از پروديکوس سوفيست مشهوريوناني پرسيد;چگونه بايدقطعه زمينش رامحصورکندتادرامن وامان باشد.پروديکوس مثل همه سفسطه گران که
هيچ وقت ازرونمي روندوکم نمي آورند,بي معطلي گفت:خب يک چپردورش بکار.
مردگفت اين درست,اماحفظ کردن خوداين چپرهم کلي زحمت دارد.
-:اگردورش درخت کاج بکاري چه؟
-:نه,اينطوري مثل يک قبرستان مي شود!
-:پس به گمانم يک رديف کاج چتري خوب باشد...
-:انها راکه بزهامي خورند.
پروديکوس باانکه ازکوره دررفته بودامابازهم نمي خواست دربحث وجدل کم بياورد,بنابراين باجديت گفت:
دراين صورت بهترين کاراينست که دروآن بزبکاري,چون ديگرکاجهاي چتري بزهارانمي خورند!
يکي ازدشمنان سرسخت ولترمرده بود.ولتربه مجلس ختم وي آمد.همه حاضران ازاين بزرگ منشي فيلسوف فرانسوي انگشت به دهن شده بودندکه براي وداع
آخروبزرگداشت دشمنش به مجلس ختم وي آمده.امااوگفت:فقط مي خواستم مطمئن شوم ببينم واقعامرده!
روزهاي آخري که سقراط حکيم,ازمهمترين فيلسوفان يونان باستان که به جرم حقيقت گويي به سرکشيدن جام شوکران محکوم شده بود;درزندان درانتظارحکم نهايي
مرگش به سرمي بردوهنوز تشريفات قانوني اين حکم تمام نشده بود,بناکرده بودبه يادگيري هندسه!نگهبان زندان که ازاين موضوع پي برده بود,باکمال تعجب ازاوپرسيد:
اي سقراط,آيابراستي حالا,درچنين وضعيتي وقت يادگيري هندسه است؟!فرداحکم مرگت فرامي رسداماتوداري هندسه مي خواني!
سقراط که ازسوال مرديکه خورده بودگفت:نکندبايدبعدازمرگم هندسه بخوانم؟!ها؟!
???? ??? ????? ???? ??? ?? |